سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای مردم! بدانید که کمال دین جستجوی دانش و عمل به آن است . [امام علی علیه السلام]
روزی تو خواهی آمد
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ویژه نامه میلاد امام زمان (عج)

ویژه نامه میلاد حضرت مهدی (عج )

جناب علىبن مهزیار فرمود: بیست بار با قصد این که شاید به خدمت حضرت صاحب الامر (عج) برسم، به حج مشرف شدم، اما در هـیـچ کـدام از سفرها موفق نشدم .

تا آن که شبى در رختخواب خود خوابیده بودم، ناگاه صدایى شنیدم که کسى مىگفت: اى پسر مهزیار، امسال به حج برو که امام خود را خواهى دید.

شادان از خواب بیدار شدم و بقیه شب را به عبادت سپرى کردم .

صـبـحـگاهان، چند نفر رفیق راه پیدا کردم، و به اتفاق ایشان مهیاى سفر شدم و پس از چندى به قـصـد حـج به راه افتادیم .

در مسیر خود وارد کوفه شدیم . جستجوى زیادى براى یافتن گمشده‌ام نـمـودم، امـا خـبـرى نـشـد، لذا با جمع دوستان به عزم انجام حج خارج شدیم و خود را به مدینه رسـانـدیـم .

چـنـد روزى در مدینه بودیم . باز من از حال صاحب الزمان(عج) جویا شدم، ولى مانند گـذشـتـه، خـبـرى نیافتم و چشمم به جمال آن بزرگوار منور نگردید.

مغموم و محزون شدم و تـرسـیـدم کـه آرزوى دیـدار آن حـضـرت بـه دلم بماند.

با همین حال به سوى مکه خارج شده و جستجوى بسیارى کردم، اما آن جا هم اثرى به دست نیامد.

حج و عمره‌ام را ظرف یک هفته انجام دادم و تمام اوقات در پى دیدن مولایم بودم .

روزى مـتـفـکـرانـه در مسجد نشسته بودم . ناگاه در کعبه گشوده شد. مردى لاغر که با دو برد (لباسى است) محرم بود، خارج گردید و نشست .

دل من با دیدن او آرام شد. به نزدش رفتم . ایشان براى احترام من، برخاست .

مرتبه دیگر او را در طواف دیدم .

گفت: اهل کجایى؟ گفتم: اهل عراق .

گفت: کدام عراق؟

گفتم: اهواز.

گفت: ابن خصیب را مىشناسى؟ گفتم: آرى .

گـفـت: خدا او را رحمت کند، چقدر شب‌هایش را به تهجد و عبادت مىگذرانید و عطایش زیاد و اشک چشم او فراوان بود.

بعد گفت: ابن مهزیار را مىشناسى؟ گفتم: آرى، ابن مهزیار منم .

گفت: حیاک اللّه بالسلام یا اباالحسن (خداى تعالى تو را حفظ کند).

سپس با من مصافحه و معانقه نمود و فرمود: یا اباالحسن، کجاست آن امانتى که میان تو و حضرت ابومحمد (امام حسن عسکرى علیه السلام) بود؟ گفتم: موجود است و دست به جیب خود برده، انگشترى که بر آن دو نام مقدس محمد و على علیهماالسلام نـقش شده بود، بیرون آوردم .

همین که آن را خواند، آن قدر گریه کرد که لباس احرامش از اشک چشمش تر شد و گفت: خدا تو را رحمت کند یا ابامحمد، زیرا که بهترین امت بودى .

پروردگارت تو را به امامت شرف داده و تاج علم و معرفت بر سرت نهاده بود.

ما هم به سوى تو خواهیم آمد. بعد از آن به من گفت: چه را مىخواهى و در طلب چه کسى هستى، یا اباالحسن؟ گفتم: امام محجوب از عالم را.

گفت: او محجوب از شما نیست، لکن اعمال بد شما او را پوشانیده است .

برخیز به منزل خود برو و آمـاده باش .

وقتى که ستاره جوزا غروب و ستاره‌هاى آسمان درخشان شد، آن جا من در انتظار تو، میان رکن و مقام ایستاده ام .

ابـن مـهـزیـار مـىگـوید: با این سخن روحم آرام شد و یقین کردم که خداى تعالى به من تفضل فـرمـوده است، لذا به منزل رفته و منتظر وعده ملاقات بودم، تا آن که وقت معین رسید.

از منزل خارج و بر حیوان خود سوار شدم، ناگاه متوجه شدم آن شخص مرا صدا مىزند: یا اباالحسن بیا.

به طرف او رفتم .

سلام کرد و گفت: اى برادر، روانه شو.

و خودش به راه افتاد.

در مسیر، گاهى بیابان را طى مىکرد و گـاه از کـوه بالا مىرفت .

بالاخره به کوه طائف رسیدیم .

در آن جا گفت: یااباالحسن، پیاده شو نماز شب بخوانیم .

پیاده شدیم و نماز شب و بعد هم نماز صبح را خواندیم .

بـاز گفت: روانه شو اى برادر.

دوباره سوار شدیم و راه‌هاى پست و بلندى را طى نمودیم، تا آن که بـه گـردنـه‌اى رسـیـدیـم .

از گردنه بالا رفتیم، در آن طرف، بیابانى پهناور دیده مىشد.

چشم گشودم و خیمه‌اى از مو دیدم که غرق نور است و نور آن تلالویى داشت .

آن مرد به من گفت: نگاه کن .

چه مىبینى؟ گفتم: خیمه‌اى از مو که نورش تمام آسمان و صحرا را روشن کرده است .

گفت: منتهاى تمام آرزوها در آن خیمه است . چشم تو روشن باد.

وقـتـى از گردنه خارج شدیم، گفت: پیاده شو که این جا هر چموشى رام مىشود.

از مرکب پیاده شدیم .

گفت: مهار حیوان را رها کن .

گفتم: آن را به چه کسى بسپارم؟ گفت: این جا حرمى است که داخل آن نمىشود، جز ولى خدا.

مهار حیوان را رها کردیم و روانه شدیم، تا نزدیک خیمه نورانى رسیدیم .

گفت: توقف کن، تا اجازه بگیرم .

داخل شد و بعد از زمانى کوتاه بیرون آمد و گفت: خوشا به حالت که به تو اجازه دادند.

وارد خـیـمـه شـدم .

دیـدم اربـاب عـالم هستى، محبوب عالمیان، مولاى عزیزم، حضرت بقیة اللّه الاعـظـم، امام زمان مهربانم روى نمدى نشسته‌اند نطع سرخى بر روى نمد قرار داشت، و آن حضرت بر بالشى از پوست تکیه کرده بودند. سلام کردم .

بـهـتـر از سـلام من، جواب دادند.

در آن جا چهره‌اى مشاهده کردم مثل ماه شب چهارده، پیشانى گـشـاده با ابروهاى باریک کشیده و به یکدیگر رسیده .

چشم‌هایش سیاه و گشاده، بینى کشیده، گونه‌هاى هموار و برنیامده، در نهایت حسن و جمال .

بر گونه راستش خالى بود مانند قطره‌اى از مشک که بر صفحه‌اى از نقره افتاده باشد.

موى عنبر بوى سیاهى داشت، که تا نزدیک نرمه گوش آویـخـتـه و از پـیشانى نورانى‌اش نورى ساطع بود مانند ستاره درخشان، نه قدى بسیار بلند و نه کوتاه، اما کمى متمایل به بلندى، داشت .

آن حضرت روحى فداه را با نهایت سکینه و وقار و حیاء و حسن و جمال، زیارت کردم، ایشان احوال یـکایک شیعیان را از من پرسیدند.

عرض کردم: آنها در دولت بنىعباس در نهایت مشقت و ذلت و خوارى زندگى مى‌کنند.

فـرمـود: ان شـاءاللّه روزى خـواهد آمد که شما مالک بنىعباس شوید و ایشان در دست شما ذلیل گـردنـد.

بـعد فرمودند: پدرم از من عهد گرفته که جز، در جاهایى که مخفى‌تر و دورتر از چشم مـردم اسـت، سـکـونـت نکنم، به خاطر این که از اذیت و آزار گمراهان در امان باشم تا زمانى که خداى تعالى اجازه ظهور بفرماید.

و به من فرموده است: فرزندم، خدا در شهرها و دسته‌هاى مختلف مخلوقاتش همیشه حجتى قرار داده است تا مردم از او پـیـروى کنند و حجت بر خلق تمام شود.

فرزندم، تو کسى هستى که خداى تعالى او را براى اظهار حـق و مـحـو بـاطل و از بین بردن دشمنان دین و خاموش کردن چراغ گمراهان، ذخیره و آماده کـرده است .

پس در مکان‌هاى پنهان زمین، زندگى کن و از شهرهاى ظالمین فاصله بگیر و از این پـنـهان بودن وحشتى نداشته باش، زیرا که دل‌هاى اهل طاعت، به تو مایل است، مثل مرغانى که به سـوى آشـیـانـه پـرواز مـىکنند و این دسته کسانى هستند که به ظاهر در دست مخالفان خوار و ذلیل‌اند، ولى در نزد خداى تعالى گرامى و عزیز هستند.

ایـنـان اهـل قـنـاعـت و متمسک به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تابع ایشان در احکام دین و شـریـعـت مـىبـاشـند.

با دشمنان طبق دلیل و مدرک بحث مىکنند و حجت‌ها و خاصان درگاه خـدایند، یعنى در صبر و تحمل اذیت از مخالفان مذهب و ملت چنان هستند که خداى تعالى، آنان را نمونه صبر و استقامت قرار داده است و همه این سختی‌ها را تحمل مىکنند.

فرزندم، بر تمامى مصایب و مشکلات صبر کن، تا آن که خداى تعالى وسایل دولت تو را مهیا کند و پـرچـم‌ـهاى زرد و سفید را بین حطیم و زمزم بر سرت به اهتزار درآورد و فوج فوج از اهل اخـلاص و تـقـوى نـزد حـجرالاسود به سوى تو آیند و بیعت نمایند.

ایشان کسانى هستند که پاک طینتند و به همین جهت قلب‌هاى مستعدى براى قبول دین دارند و براى رفع فتنه‌هاى گمراهان بـازوى قـوى دارنـد.

آن زمان است که باغ‌هاى ملت و دین بارور گردد و صبح حق درخشان شود.

خـداونـد بـه وسیله تو ظلم و طغیان را از روى زمین برمىاندازد و امن و امان را در سراسر جهان ظـاهـر مىنماید.

احکام دین در جاى خود پیاده مىشوند و باران فتح و ظفر زمین‌هاى ملت را سبز و خرم مىسازد.

بعد فرمودند: آنچه را در این مجلس دیدى باید پنهان کنى و به غیر اهل صدق و وفا و امانت اظهار ندارى .

ابـن مهزیار مىگوید: چند روزى در خدمت آن بزرگوار ماندم و مسائل و مشکلات خود را سؤال نمودم .

آنگاه مرخص شدم تا به سوى اهل و خانواده خود برگردم .

در وقـت وداع، بیش از پنجاه هزار درهمى که با خود داشتم، به عنوان هدیه خدمت حضرت تقدیم نموده و اصرار کردم که ایشان قبول نمایند.

مـولاى مـهـربـان تـبـسـم نموده و فرمودند: این مبلغ را که مربوط به ما است در مسیر برگشت استفاده کن و به طرف اهل و عیال خود برگرد، چون راه دورى در پیش دارى .

بعد هم آن حضرت بـراى مـن دعـاى بـسـیارى فرمودند.

پس از آن خداحافظى کردم و به طرف شهر و دیار خود باز گشتم.

منبع:



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سیدموسی سیدمحرمی ( پنج شنبه 85/7/20 :: ساعت 6:38 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شعر زیبای سیب حمید مصدق و جواب زیبای فروغ فرخ زاد
هیچ کس به تو مانند نشد!
به نسیمی همه راه به هـــم می ریزد
نامه اعتراضی على مطهری به شورای نگهبان درباره رد صلاحیتش
گفتگوی انتقادی طنز با خدا
نامه علی مطهری به فرمانده سپاه پاسداران
نامه سرگشاده على مطهرى خطاب به رئیس مجلس خبرگان رهبرى
گل یاس علی
تکنولوژی جدید برای کاهش چشمگیر انتشار گاز دی اکسید کربن
راز شب بود پیکر زهرا...
جملات منتسب به امام که در صحیفه نیست
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 89
>> بازدید دیروز: 14
>> مجموع بازدیدها: 556913
» درباره من

روزی تو خواهی آمد
سیدموسی سیدمحرمی
این وبلاگ صرفا برای دیگران نوشته نمی شود بلکه هر آنچه خود علاقمند به یادداشت آن هستم به عنوان دفتر خاطرات و ذخیره اطلاعاتی که در دفتر یادداشت و خاطرات برایم مقدور نیست می باشد لذا در وهله اول برای خودم می نویسم و اگر برای کسی قابل استفاده بود که چه بهتر.مزیت وبلاگ بر دفتر عقاید و خاطرات و... این است که در سایه اظهار نظر منتقدین کم و کاست نوشته هایم معلوم می گردد در حد امکان در صدد اصلاحشان برآیم و ....

» پیوندهای روزانه

پایگاه اطلاع رسانی دکترعلی مطهری [35]
مقالات محمد مطهری فرزند شهید مطهری [382]
پژوهشهای قرآنی [129]
مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت [198]
سایت مذهبی تبیان [215]
مرکز اطلاع رسانی شهید آوینی [202]
شبکه فن آوری اطلاعات ایران [155]
پایگاه اطلاع رسانی طب مکمل [249]
پایگاه اطلاع رسانی طعام اسرار [128]
استاد شهید مطهری کتابها سخنرانیها و دست نوشته ها با امکان دانلود [184]
وب سایت شخصی اکبر اعلمی [192]
تو را من چشم در راهم [255]
روزی تو خواهی آمد. [278]
[آرشیو(13)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
مطالبی در مورد کامپیوتر بهداشت و تغذیه مذهبی و ...[117] . نماز . همای . همرنگ جماعت . با یک گل بهار . دست کوتاه و خرما بر نخیل . ربنا - شجریان . سد معبر . صدای طبل . عزاداری . عیسی به دین خود موسی.. . کاخ نیاوران . کنسرت دوزخیان . گروه مستان . گفتگوی ویزه خبری میرحسین موسوی موج سبز رتبه فساد بسیجی واقعی مسک .
» آرشیو مطالب
آموزش کامپیوتر
مذهبی
جامعه و زندگی
مذهبی ( میلادها)
تبریز و آثار تاریخی آن
به مناسبت یکصدمین سال تولد استاد شهریار
ماه مبارک رمضان
پزشکی و بهداشت و تغذیه
وبلاگهای دیگر نویسنده
طب قرآنی
لطیفه ها و جوکها
شهادت و وفات
سیاست و اداره جامعه
خاطرات
ورزشی
شهریور 1385
مهر 1385
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
آذر 1388
آذر 88
دی 88
بهمن 88
فروردین 89
اردیبهشت 89
خرداد 89
مرداد 89
آذر 89
آبان 89
شهریور 89
دی 89
بهمن 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
شهریور 90
مرداد 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
اسفند 90
فروردین 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
بهمن 91
خرداد 92
آبان 92
مرداد 92
بهمن 92
اردیبهشت 93
خرداد 93
مهر 93
آذر 93
آبان 93
دی 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشق آسمونی
پاییزی ...
آخرین روز دنیا
.: شهر عشق :.
رنگارنگه
تیشه های اشک
شبستان
پاک دیده
عشق
جوک
گــــلستان: Golestan
allah is my lord
مذهب عشق
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
انا مجنون الحسین
رنگارنگ
مشاوره و مقالات روانشناسی
کجایید ای شهیدان خدایی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
وقایع
نیار یعنی آرزو
ESPERANCE55
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
قدرت شیطان
تو میتونی !! دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ mp3 اس ام اس
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
آواز یزدان
اس ام اس عاشقانه
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
بازی بزرگان
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
کوثر
هیچ کس نمی داند من هستم
آسمان آبی
مزار شهدا
هوادارن پارسی بلاگ

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان













» طراح قالب
document.write('');